تا تو با منی زمانه با من استبخت و کام جاودانه با من استتو بهار دلکشی و من چو باغشور و شوق صد جوانه با من استیاد دلنشینت ای امید جانهر کجا روم روانه با من استناز نوشخند صبح اگر توراستشور گریه ی شبانه با من استبرگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیسترقص و مستی و ترانه با من استگفتمش مراد من به خنده گفتلابه از تو و بهانه با من استگفتمش من آن سمند سرکشمخنده زد که تازیانه با من استهر کسش گرفته دامن نیازناز چشمش این میانه با من استخواب نازت ای پری ز سر پریدشب خوشت که شب فسانه با من استهوشنگ ابتهاج Fereydoon Hadi:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار هوشنگ ابتهاج , , :: بازدید از این مطلب : 837 |
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چه فکر می کنیكه بادبان شكسته، زورق به گل نشستهاي است زندگيدر اين خراب ريختهكه رنگ عافيت از او گريختهبه بن رسيده ، راه بسته ايست زندگيچه سهمناك بود سيل حادثهكه همچو اژدها دهان گشودزمين و آسمان ز هم گسيختستاره خوشه خوشه ريختو آفتابدر كبود دره هاي آب غرق شدهوا بد استتو با كدام باد ميرويچه ابرتيره اي گرفته سينه تو راكه با هزار سال بارش شبانه روز همدل تو وا نمي شودتو از هزاره هاي دور آمديدر اين درازناي خون فشانبه هرقدم نشان نقش پاي توستدر اين درشت ناي ديو لاخز هر طرف طنين گامهاي ره گشاي توستبلند و پست اين گشاده دامگاه ننگ و نامبه خون نوشته نامه وفاي توستبه گوش بيستون هنوزصداي تيشههاي توستچه تازيانه ها كه با تن تو تاب عشق آزمودچه دارها كه از تو گشت سربلندزهي كه كوه قامت بلند عشقكه استوار ماند در هجوم هر گزندنگاه كن هنوز ان بلند دورآن سپيده آن شكوفه زار انفجار نوركهرباي آرزوستسپيده اي كه جان آدمي هماره در هواي اوستبه بوي يك نفس در ان زلال دم زدنسزد اگر هزار باز بيفتي از نشيب راه و بازرو نهي بدان فرازچه فكر ميكنيجهان چو ابگينه شكسته ايستكه سرو راست هم در اوشكسته مينمايدچنان نشسته كوهدر كمين اين غروب تنگكه راهبسته مينمايدتزمان بيكرانه را تو با شمار گام عمر ما مسنجبه پاي او دمي است اين درنگ درد و رنجبسان رود كه در نشيب دره سر به سنگ ميزندرونده باشاميد هيچ معجزي ز مرده نيستزنده باشهوشنگ ابتهاج Fereydoon Hadi:: موضوعات مرتبط: اشعار , اشعار هوشنگ ابتهاج , , :: بازدید از این مطلب : 260 |
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
صفحه قبل 1 صفحه بعد |
|
|